جنبش و ضد جنبش در خاورمیانه در گفتگو با آصف بیات

نادر مرزبان

  جرس  : قیام مردم تونس که به سقوط حکومت دیکتاتوری "زین العابدین بن علی" منجر شد نگاه های بسیاری را متوجه خاورمیانه کرده است. درباره ویژگی های این قیام و تاثیر آن بر سایر کشورهای منطقه تحلیل های فراوانی انجام شده است. بسیاری از ناظران معتقدند که قیام آزادی خواهانه مردم تونس می تواند منبع الهامی برای مردم سایر کشورهای خاورمیانه باشد تا علیه قدرت های دیکتاتوری کشورشان به پا خیزند. اعتراضهای عمومی روزهای اخیر در برخی از این کشورهای عربی هم تاییدی بر این دیدگاه است. 

 

قیام تونسی ها همچنین نگاه های فراوانی را در ایران به خود جلب کرده و بسیاری از تحلیلگران را به مقایسه جنبش ضد دیکتاتوری در تونس و جنبش سبز در ایران واداشته است."جرس" با هدف واکاوی زمینه های شکل گیری قیام ضد استبدادی تونس ، تاثیرات آن بر سایر کشورهای خاورمیانه و تفاوت ها و شباهت های این جنبش با جنبش سبز در ایران با پرفسور "آصف بیات" استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورميانه در دانشگاه ايلينويز آمريکا گفتگو کرده است. پرفسور بیات تحقیقات فراوانی در زمینه جنبش های اجتماعی خاورمیانه انجام داده و در زمینه جنبش های اجتماعی ایران نیز تالیفات متعددی دارد. او طی سالهای اخیر کتاب های "سیاست خیابانی؛ جنبش تهیدستان در ایران " ، " دموکراتیزه کردن اسلام" ، " زندگی به مثابه سیاست ؛ چگونه انسانهای معمولی خاورمیانه را تغییر می دهند " و " هم جوان و هم مسلمان" را به رشته تحریر درآورده است. "بیات" در گفتگو با "جرس" از زمانه در حال تغییر خاورمیانه گفته و این که رژیم های منطقه دیر یا زود باید اصلاحات مقتضی را در ساختارهایشان اعمال کنند.

 

 

آقای دکتر،برخی ناظران سیاسی پس از به ثمر نشستن جنبش مخالفان حکومت در تونس به رهبران سایر نظام های اقتدارگرای منطقه گوشزد کرده اند که باید خود را برای مواجهه با اعتراض های مشابه آماده کنند. به نظر شما تا چه حد شانس خانه تكانی سیاسی دومینووار مانند آنچه در اروپای شرقی پس از جنگ سرد رخ داد در منطقه خاورمیانه وجود دارد؟

 

به نظر من تفاوت اساسی بین کشورهای غیردموکراتیک کنونی خاورمیانه و اروپای شرقی سوسیالیستی وجود دارد. واقعیت این است که جنبش های اجتماعی مانند جنبش همبستگی ( سولیدارنوش) در لهستان،نقش کلیدی در تضعیف حکومت ها و احزاب کمونیستی اروپای شرقی ایفا کردند ولی تقریبا همگی آن رژیم ها به یک ابرقدرت ( اتحاد شوروی سابق) وابسته بودند به طوری که وقتی قدرت مرکزی اتحاد شوروی تضعیف شد و مشروعیت اش به شکل جدی زیر سوال رفت، کنترل آن بر کشورهای اقمار هم به ضعف گرایید و در نتیجه فضایی برای پیشروی سریع جنبش های مخالف داخلی باز شد. در حالی که رژیم های عرب و به طور کلی خاورمیانه چنین وضعیتی ندارند. بسیاری شان مانند عربستان، کویت و یا مراکش و مصر و اردن از حمایت کشورهای غربی- به ویژه آمریکا- برخوردار هستند،. با این وجود، درجه وابستگی شان به اندازه وابستگی رژیم های اروپای شرقی به شوروی نیست.

 

البته نمی شود انکار کرد که تحولات سریغ در تونس و قیام مردم آن که دارد به تغییر رژیم سیاسی این کشور منجر می شود، شعف و شادمانی و امید بسیاری در میان مردم عرب به وجود آورده و به همان اندازه نگرانی و ترس در میان نخبگان سیاسی منطقه ایجاد کرده است. ولی صرف این رخداد در تونس ضرورتا منجر به تغییرات مشابه در کشورهای دیگر نخواهد شد. این بستگی به رژیم های منطقه دارد که چه سیاستی را در پیش بگیرند- کوتاه بیایند و یا کنترلشان بر مردم را افزایش بدهند. می شود حتی بحث کرد که دقیقا به خاطر این که یک انقلاب دموکراتیک اتفاق افتاده،  این واقعه در کشورهای دیگر منطقه این تکرار نشود. به این علت که تاثیر این انقلاب فقط روی بسیج گروه های مخالف نیست بلکه به بسیج ضد انقلابی رژیم های دیکتاتوری هم منجر می شود و آنها را پیشاپیش برای چنین واقعه ای آماده می کند. مثلا انقلاب روسیه 1917 در جای دیگری از اروپا تکرار نشد و انقلاب ایران هم به نظر اولین و اخرین انقلاب اسلامی در جهان است.

 

با این وجود باید اذعان کنم که هم انقلاب روسیه و انقلاب اسلامی ایران ( اگر اینها را با نتایج شان خصلت بندی کنیم) انقلاب های ایدئولوژیک بودند و از این جهت با تحولات تونس تفاوت دارند. واقعیت این است که تحولات ساختاری مهمی در جوامع منطقه در حال پیشروی است. مثل سواد بالا، گسترش نهادهای آموزشی- دانشگاهی، شهری شدن، نقش فزاینده زنان در سپهر عمومی و عموما مدرن شدن این جوامع که با ساختار استبدادی این رژیم ها در تعارض است و در نتیجه اینها دیر یا زود باید در ساختارهایشان اصلاحات مقتضی به وجود بیاورند. ایران خودمان نمونه بارز این مدعاست.

 

بسیاری از كشورهای منطقه علیرغم آن که شكافهای سیاسی فراونی دارند از نیروهای نظامی قابل توجهی برخوردارند که هیچ نشانی از شكستن قوانین و پیوستن به تظاهر كنندگان  بروز نمی دهند. به عقیده جنابعالی سرکوب های حکومتی و  فضای میلیتاریزه مستقر بر این کشورها چه تاثیری بر جنبش های اجتماعی در این جوامع داشته است؟

 

تردیدی نیست که سرکوب های حکومتی و فضای میلیتاریزه از ابراز مخالفت های نهادینه شده و از کانال های مسالمت آمیز جلوگیری می کند. این فضای سرکوب در عین حال این توهم را در نزد حاکمان به وجود می آورد که اصولا مخالفت و مقاومت را ریشه کن کرده اند. در حالی که ابراز مخالفت تقریبا از هر کانال و روش ممکن توسط مردم از خصلت های رژیم های غیر دموکراتیک است. وجود سرکوب و فضای نظامی بر خلاف یک فضای باز عموما زمان و شکل و کانال ابراز عمومی مخالفت و مبارزه را غیر قابل پیش بینی می کند. برای همین است که ما همیشه از پیش آمدن مبارزات و بسیج انقلاب به تعجب می افتیم. چه کسی تصور می کرد که یک قیام مردمی در طول فقط یک ماه یک حکومت پلیسی و اختناق را به عقب نشینی جدی وادار کند؟ سرکوب و اختناق در یک جامعه مدرن با شهروندان متحول شده اصولا شانس تغییرات انقلابی را افزایش می دهد.

 

می دانیم که كشورهای كوچكتر منطقه با داشتن اپوزیسیونهایی سازمان یافته تر مزایای اجتماعی زیادی را برای شهروندان خود ایجاد کرده اند كه به واسطه آن عده کمی ترجیح می دهند موقعیت خود را با انجام فعالیت های ضد حکومتی به خطر بیاندازند. در چنین شرایطی آیا اصولا جنبش های اجتماعی دموکراتیک شانسی برای ظهور و بروز در این کشورها دارند؟

 

این بسنگی به تحول سیاسی و جامعه شناختی نیروها و طبقات اجتماعی دارد. تز " خرید اپوزسیون " عموما تز نادرستی نیست. می شود گروه هایی را با پول، رفاه و معافیت مالیاتی خرید. برای مدت زیادی نیز در منطقه خلیج فارس چنین وضعیتی حاکم بوده است. ولی استراتژی خرید اپوزسیون محدودیت های جدی دارد.در حدود 2 دهه گذشته حداقل دو اتفاق مهم افتاده است. اول این که ساخت اجتماعی این جوامع هم به واسطه سیاست های درونی و هم به واسطه تاثیرات جهانی شدن دچار تحول شده است. در حال حاضر اغلب کشورهای خلیج فارس طبقات سیاسی (Political class) دارند. اتفاق دیگر این است که حتی این کشورهای پولدار هم در برهه هایی دچار بحران های اقتصادی می شوند. به طوری که افزایش بیکاری و قطع امتیازهای مالی و یارانه ها موجب نارضایتی شدید می شود که نمونه آن را می توان در عربستان سعودی مشاهده کرد.مطلب دیگر این که شهروندان متحول حتی اگر از نظر اقتصادی هم وضع خوبی داشته باشند، همواره به دنبال مشارکت سیاسی در سرنوشت خود و جامعه شان می روند. انسان- به ویژه یک شهروند مدرن - تنها " حیوان اقتصادی " نیست. او به دنبال برخورداری از احترام و عزت dignity هم هست. فقط یک حاکمیت مردمسالار واقعی قادر به برآوردن این نیاز بشری است نه حاکمیتی که مردم را مهجور و خود را قیم می داند.

 

جنابعالی در نظریه " پیشروی آرام " گفته اید هر گاه دستاوردهای گروه فاقد امتیاز و تهی دستان در جوامع جهان سوم توسط قدرت سیاسی تهدید شود آنها از طریق اقدامات مستقیم به حرکات آشکار و جمعی دست می زنند که می تواند نمودی سیاسی پیدا کند. با توجه به این که خاستگاه جنبش اجتماعی اخیر در تونس نیز ابتدا اعتراض تهی دستان به  تنگاهای اقتصادی بود و سپس نمودی سیاسی پیدا کرد آیا می توان این اتفاقات را با نظریه "پیشروی آرام " تحلیل کرد؟

 

تصور من این است که نظریه " پیشروی آرام " در وجه اندکی قابل تعمیم به اعتراض های تونس باشد. این صحیح است که "محمد بوعزیزی" که خود را در ملاء عام به آتش کشید و در واقع جرقه اعتراضهای وسیع تونس را موجب شد یک دستفروش دوره گرد بود و اجازه فعالیت در فضای عمومی شهر را نداشت و در نتیجه به وسیله پلیس مورد توهین قرار گرفت اما هدف محمد در آن زمان ضرورتا به زیر کشیدن رژیم بن علی نبود و در هر حال توانایی چنین کاری را هم نداشت. در واقع تحولات بعدی و شرکت وسیع طبقات جامعه از طبقات فرودست گرفته تا طبقات متوسط و گروه های حرفه ای و جوانان و زنان در حرکات مشترک و نسبتا منسجم توازن نیرو را در تونس به نفع شهروندان خواهان تغییر رژیم تغییر داد و حاکمیت را به عقب نشینی وادار کردد. به طور کلی نظریه " پیشروی آرام " نظریه تغییر سیاسی حکومت نیست. اگر چه می تواند زمینه ساز حرکت های سیاسی و تولید کننده کنشگران تحول طلب باشد. ولی در درجه نخست نظریه " پیشروی آرام" توضیح دهنده منطق عمل گروه های عظمیمی از جامعه- نظیر فرودستان شهری،جوانان و یا زنان – است که متشکل نیستند، سازمان صنفی و یا سیاسی یا رهبری ندارند ولی با عملکردهای آرام و بی سر و صدا در جهت خواست اساسی شان در بستر زندگی روزمره حرکت می کنند و همین طور آرام آرام به پیش می روند. برای مثال تهیدستان شهری، زمینی را به طوری غیرقانونی تصاحب می کنند و یا روی زمین خارج از محدوده  یا غیر متعارفی به طور غیرقانونی و غیر رسمی سرپناه درست می کنند. بعد سعی می کنند سیم برق از دکل های بالای سر برقرار کنند، لوله کشی آب ایجاد کنند، ارتباط تلفنی و ... برقرار کنند و در طول سالها آرام آرام مجتمع های زیستی در نقاط مختلف شهر به وجود بیاورند. چنین تمثیلی را می توان در مورد زنان که خواهان حقوق برابر با مردان هستند و یا جوانان که خواهان سبک زندگی جوانی هستند تعمیم داد. توجه کنید که عملکردهای به ظاهر ساده و روزمره به وسیله میلیونها نفر انجام می گیرد که در مجموع هنجارهای جدید و بدیلی در جامعه و در نهادهای اجتماعی و یا حقوقی به طور غیررسمی برقرار می کنند و به این صورت تغییرات مهم اجتماعی و سیاسی در جامعه ایجاد می شود. مجموعه این نوع عملکردهای روزمره و آرام آرام و ساده را که در نهایت به تحول بزرگ تر منجر می شوند را من ناجنبش (non- movement)  نامیده ام. ناجنبش ها ضرورتا به دنبال تغییر رژیم نیستند بلکه هدفشان استقرار نُرم و هنجارهای بدیلی است که  متضمن تحقق یک زندگی مورد قبول برای شهروندان باشد. زمانی که حاکمیت برخورد خشنی با ناجنبش در پیش می گیرد عملا آنها را وارد مبارزه سیاسی می کند.

 

مستحضر هستید که پس از پیروزی جنبش ضد حکومتی در تونس مقایسه های فراوانی میان جنبش مردم تونس با جنبش سبز در ایران انجام شده است. با توجه به تسلط جنابعالی بر مطالعات تطبیقی جنبش های اجتماعی خاورمیانه چه  تفاوت ها و شباهت هایی میان این دو جنبش قائل هستید؟

 

بدون تردید شباهت هایی مانند چگونگی بسیج افکار عمومی ، فرم تظاهرات، دوری جستن از خشونت، نقش برجسته جوانان و زنان و استفاده از تکنولوژی جدید رسانه ای و به خصوص درخواست اساسی برای پایان دادن به یک حاکمیت غیردموکراتیک وجود دارد. خبرهایی هست مبنی بر این که جنبش سبز ایران منبع الهام برای بسیاری از جوانان و فعالان سیاسی و اجتماعی تونس بوده است.البته خیلی از تظاهرکنندگان و معترضین تونسی احتمالا فکر نمی کردند که محصول اعتراض شان به یک انقلاب دموکرات (باید دید نتیجه تحولات در دستگاه حاکمه به کجا می کشد) ختم شود. این  تفاوت اساسی بین جنبش انقلابی تونس و جنبش سبز است. جنبش سبز در بخش بزرگی از عملکردها و استراتژی اش یک جنبش اصلاح طلبانه است. یک جنبش اجتماعی  در حال جریان است، معترضین متعدد با زمینه های اجتماعی و طبقاتی و تصورات مختلف در آن شرکت دارند، روی ایده آل ها بحث می کنند و به عنوان یک جنبش اجتماعی دموکراتیک و کثرت گرا در آن اختلاف نظر وجود دارد. این خصیصه یک جنبش اجتماعی است. از طرف دیگر می خواهد که هئیت حاکمه خودش را اصلاح کند و به اصولی از قانون اساسی که متضمن حقوق و آزادی های شهروندی است پایبند باشد. به مشارکت واقعی و انتخابات واقعا آزاد احترام بگذارد و از این طریق و در بلند مدت فضاها، نهادها و قلمروهای دموکراتیک را گسترده تر کند و فرهنگ دموکراسی و احترام به حقوق شهروندی را نهادینه سازد. البته طیفی در جنبش سبز وجود دارد که می خواهد قلمرو و حقوق دموکراتیک و نهادهای نمایندگی مردم را هر چه بیشتر و هر چه سریع گسترده بکنند و فکر می کنند که این درخواست در قالب قانون اساسی فعلی عملی نیست و بنابراین خواهان اصلاح قانون اساسی هستند.

 

دینامیک جنبش انقلابی مردم تونس از این حیث تفاوت اساسی دارد و از این دیدگاه مانند جنبش انقلابی مردم ایران در سال 1357 عمل کرده است. یعنی ابتدا حرکات پراکنده اعتراضی در اینجا و آنجا اتفاق افتاد، پس از چند روزی تظاهرات گسترده ای برگزار شد ، سطح مطالبات مردم از ایجاد شغل و برقراری عدالت اجتماعی به پایان دیکتاتوری و ایجاد یک دولت دموکراتیک  رسید. در حال حاضر بحث بر روی شکل و ماهیت چنین دولتی است. وقوع انقلاب در تونس به درجه بالایی معلول فقدان نهادهای مورد وثوق حل اختلاف و فضای بحث و مذاکره بود. حکومت ( در واقع حزب) بن علی این کانال ها را بسته بود و در عوض با ایجاد هزاران کمیته محلی و اتحادیه های کارگری کورپوراتیست فکر می کرد که می تواند بخشی از مردم را بخرد و دیگران را کنترل کند ولی دیدیم که چگونه زمانی که ورق برگشت همین نهادها از مردم و خواست دموکراتیک شان طرفداری کردند. از این دیدگاه وضعیت تونس زمان بن علی شبیه ایران زمان شاه و متاسفانه فضای کنونی ایران است. تقریبا هیچ کس وقوع چنین انقلابی را در تونس پیش بینی نمی کرد. اصولا انقلاب ها قابل پیش بینی نیستند. ما همواره پس از این که انقلاب ها اتفاق می افتند راجع به آنها صحبت می کنیم و بررسی می کنیم که چرا چنین شد. ولی واقعیت این است که تعدادی دلایل ساختاری ، سیاسی و روانشناختی دست در دست هم می دهند و وضعیت را چنان تغییر می دهند که روند آن گریز ناپذیرمی شود. درست است جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلبانه است ولی دور از تصور نیست که شرایط در ایران خودمان به گونه ای تغییر کند که هم حاکمیت و هم جنبش سبز را به شگفتی وادارد.

 

شما در تحلیل هایتان بر خصلت موقتی بودن اعتراض های خیابانی تاکید دارید اما برخی تحلیلگران معتقدند که فرونشستن اعتراض های خیابانی می تواند به دلسرد شدن حامیان جنبش بیانجامد. به نظر جنابعالی در شرایط توقف اعتراض های خیابانی چه راه هایی برای پویایی و زنده نگاه داشتن جنبش وجود دارد؟

 

بله، این که اعتراض های خیابانی در ایران فروکش کرده تعجبی ندارد. این خصلت چنین اعتراض هایی است. به ویژه وقتی حضور گسترده مردم معترض با خشونت فراوان نیروهای دولتی و قوای نظامی و شبه نظامی مواجه شود. البته دلسردی و حتی احساس ناامیدی هم جزء هر پروسه اعتراضی و جنبش اجتماعی است، همچنان که شوق و شعف و نظریه اتوپیای غیرقابل دسترس هم بخشی از این بازی است. این به عهده رهبران و استراتژیست های هر جنبشی است که راه هایی برای ابقاء و ایجاد حس امید و خوشبینی به آینده را بین طرفداران جنبش بیابند. کار سیاسی از این نوع معمولا همواره در تلاطم است. اوج و حضیض دارد. جنبش اخوان المسلمین در مصر از سال 1928 همواره وجود داشته ، در دوره هایی- زمانی که فرصت و فضای مناسبی به وجود آمده- در عرصه عمومی فعال بوده، ولی در دوره هایی که خفقان استیلا داشته عقب نشینی کرده و منتظر فرصت بعدی بوده است. این هیچ ربطی به ایدئولوژی این گروه ندارد، بلکه وامدار مکانیزم سازماندهی و ایجاد شبکه های موازی در انجمن ها، کلوب ها، محلات و به خصوص بین خانواده هاست.

 

همان طور که می دانید طی روزهای اخیر شبکه های اجتماعی مجازی مانند  تویتر و فیس بوك و وبلاگها شاهد سیل پیامها برای تبریك به مردم تونس بوده و بسیاری از افراد عكس پروفایل خود را با پرچم سرخ رنگ تونس جایگزین كردند. در جریان اعتراض های  پس از انتخابات ایران نیز نقش شبکه های مجازی به حدی بود که برخی تحلیلگران از آن به عنوان انقلاب تویتری یاد کردند. جنابعالی نقش این شبکه ها در تثبیت و سازمان دهی نهضتهای سیاسی آینده منطقه را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

ارتباط رکن پایه ای هر جنبش اجتماعی است . بدون ارتباطات ( communication) جنبشی نمی تواند وجود خارجی داشته باشد. فرم ارتباطات ولی مختلف و متغیرند. در دوره های ماقبل تکنولوژی مدرن مثلا در زمان جنبش های کارگری اروپا، ارتباطات فیزیکی و رودر رو بود. افراد جنبش ، کارگران و یا اعضای اولین جنبش های زنان به طور فیزیکی دور هم جمع می شدند، در منزل، در کلوب و یا در یک میدان شهر. صنعت چاپ نفش شگفت انگیزی در ایجاد ارتباط به وجود آورد، به طوری که افراد لزومی به دیدار و ارتباط فیزیکی و رو در رو نداشتند و از طریق جرائد و روزنامه ها و شب نامه ها با هم ارتباط برقرار می کردند. با ایجاد رادیو و تلویزیون و حالا با تکنولوژی های جدید مثل "فیس بوک" و "توییتر" گسترده و سرعت ارتباطات به درجه شگفتی رسیده است. من شخصا تصویر جان دادن ندا در خیابان های تهران را شاید چند دقیقه پس از واقعه در اینترنت دیدم. ارتباطات در عین حال می توانند تنها سمبلیک باشد. یعنی از طریق سمبل ها صورت بگیرند. مانند  رنگ یا دستبند سبز،کلاه بخصوص یا شالگردن و غیره. فرم دیگر ارتباطات ذهنی و از طریق خیال و تصور است. این که افراد تصور کنند بخشی یا عضوی  از یک مجتمع ، گروه، ملت و یا جنبش هستند. احیاء و ابقاء این ارتباط ذهنی در شرایط دشوار سرکوب و خفقان اغلب توانسته به ابقاء و احیای عینی یک جنبش اجتماعی کمک شایانی کند. در هر صورت گسترش رسانه ها و وسایل ارتباطی نوین و ایجاد شبکه های مجازی از این طریق نقش بسیار مهمی در تحرک جنبش های منطقه خواهد داشت. این جریان اکنون آغاز شده و با سرعت به پیش می رود. 2 سال پیش جوانان مصری از استفاده از فیس بوک توانستند به بسیج حدود 60 هزار نفر در حمایت از کارگران اعتصابی نساجی قاهره بپردازند ولی تاکنون نقشی که طرفداران جنبش سبز در استفاده از توییتر ایفا کنند در منطقه نمونه است و دیگران از اینها یاد می گیرند.

 

آقای دکتر شما از مفهوم " پسا اسلام گرایی " برای تشریح جریان روشنفکری دینی در کشورهای اسلامی منطقه استفاده می کنید و معتقدید که پسا اسلام گرایان می توانند ظرفیت لازم را برای سازگاری دموکراسی و اسلام فراهم آورند. در حال حاضر تا چه حد زمینه را برای غالب شدن گفتمان پسا اسلام گرایی در کشورهای منطقه مناسب می دانید؟

 

به نظر من دنیای اسلام دارد وارد شرایط " پسا اسلام گرایی " می شود. البته این به معنی پایان اسلام گرایی نیست. اسلام گرایی در جوامعی که هنوز تجربه ای نداشته می تواند طرفدار داشته باشد ولی جنبش های اسلام گرایی مثلا در ترکیه، مراکش ، اندونزی، لبنان، سودان و حتی مصر در مواضع ایدئولوژیک خودشان تجدید نظر می کنند. ایدئولوگ ها و رهبران و اعضا همواره در حال بحث و جدل هستند. در درون اخوال المسلمین بحث های جدی در جریان است. در واقع حزب "الوسط"، یک جریان پسا اسلام گرا در درون اخوان المسلیمن مصر برآورد. این حزب معتقد به کثرت گرایی، دموکراسی، نقش بارز زنان در عرصه های عمومی و حمایت از اقلیت های مذهبی نظیر قبطی های مسیحی است. یکی از رهبران این حزب " اسلامی " یک مسیحی قبطی به اسم " رفیق حبیب " است.

 

 منبع اولیه تفکر " پسا اسلام گرایی " جدید در واقع جمهوری اسلامی است. شکست پروژه اسلام گرایی در ایران پس از انقلاب برای تحقق حقوق شهروندی، آزادی های اساسی، حقوق بشر و یک زندگی شرافتمدانه برای اکثریت مردم بسیاری از ایرانیان را به سوی دیدگاه " پسا اسلام گرایی " سوق داده که در آن دین محترم است، معتقدین آزادانه عمل می کنند ولی دولت را در اختیار دولتیان منتخب مردم از راه های دموکراتیک و آزاد وامی گذارند. در این دیدگاه حقوق اقلیت های مذهبی، عقیدتی و زنان محترم شمرده می شوند. بسیاری از " پسا اسلام گرایان" نه تنها نگران دموکراسی و حقوق پایمال شده شهروندان هستند، بلکه نگران دین شان هستند که با اختلاط و امتزاج با سیاست بازی به یک ایدئولوژی قدرت بدل شده است. آنها نگران هستند  دینشان از ساحت اصیل خود در برآوردن نیازهای معنوی انسانها به توجیهی برای کسب قدرت و ابقاء قدرت تبدیل شود. اگر چه جنبش های " اسلام گرایی" منطقه هنوز خود به قدرت دست نیافته اند تا دیدگاهشان را به آزمایش بگذارند، ولی آنها با علاقه عملکرد پروژ های اسلام گرایی را در دنیای اسلام دنبال می کنند. در این برهه آنچه در میان اغلب مسلمانان منطقه محبوبیت پیدا می کند نه مدل جمهوری اسلامی ایران بلکه الگوی «آ.ک.پ.» حزب پسا اسلام گرای ترکیه است.

منبع: جرس